این گِرد پر نفاق ، که سه ربعش آب است و باقی خاک ِ رفتگان و اندکی هم باد هوا، گردید و گردید و در مدار مدورِتکرارهایش باز رسید دقیقا همان جایی که 39 سال پیش مرا در خود پذیرفت .محتاله و مکاره.......همین گردِ خِپِل پر فتنه ای که به آن میگویند کره زمین....
شد سی و نه سال ... سی و نه سال تمام که من بر سطح این نا مسطح افسون شده اساطیری گرفتارم ...چه تبریکی؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟
دست خالی من و فنا شده عمر ِخسر الدنیا و الاخره ...
خسران مبینی که دو عالم با هزار شوق به یک تار مو فروختن آموخت...که خویشتن را به شعله ای افروختن ، سوختن و لب بر لب خود دوختن آموخت ..که من شمع زادن خویش باشم ...که من شمع زادن خویشم...
سر خم می سلامت... سر خم می سلامت...
شد سی و نه سال ... سی و نه سال تمام که من بر سطح این نا مسطح افسون شده اساطیری گرفتارم ...چه تبریکی؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟
دست خالی من و فنا شده عمر ِخسر الدنیا و الاخره ...
خسران مبینی که دو عالم با هزار شوق به یک تار مو فروختن آموخت...که خویشتن را به شعله ای افروختن ، سوختن و لب بر لب خود دوختن آموخت ..که من شمع زادن خویش باشم ...که من شمع زادن خویشم...
سر خم می سلامت... سر خم می سلامت...
یکشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ | 11:11