این همه درد نوشتیم و غم ابراز نشد
که تو رفتی و کسی بعد تو دمساز نشد
این چه عیدیست که عیدی نگرفتیم از تو
این چه سالیست که با دیدنت آغاز نشد
در گلو بسته گره لخته ی تلخ غم تو
گریه یکساله شد و بغض گلو باز نشد
بسته شد هر چه که در بود در اطراف دلم
عجز من بعد تو همسایه ی اعجاز نشد
بر دلم سایه منحوس قفس افتاده است
بعد تو بال کسی لایق پرواز نشد
داغ نفرین خدا تا به قیامت خورده است
آن هوس باز که با کوک دلت ساز نشد
مثنوی ،بیت و غزل با دف و همراه سه تار
هر چه خواندند پس از رفتنت آواز نشد
شاعر خام که از آتش هجران تو سوخت
جز به لطف نفست قافیه پرداز نشد
که تو رفتی و کسی بعد تو دمساز نشد
این چه عیدیست که عیدی نگرفتیم از تو
این چه سالیست که با دیدنت آغاز نشد
در گلو بسته گره لخته ی تلخ غم تو
گریه یکساله شد و بغض گلو باز نشد
بسته شد هر چه که در بود در اطراف دلم
عجز من بعد تو همسایه ی اعجاز نشد
بر دلم سایه منحوس قفس افتاده است
بعد تو بال کسی لایق پرواز نشد
داغ نفرین خدا تا به قیامت خورده است
آن هوس باز که با کوک دلت ساز نشد
مثنوی ،بیت و غزل با دف و همراه سه تار
هر چه خواندند پس از رفتنت آواز نشد
شاعر خام که از آتش هجران تو سوخت
جز به لطف نفست قافیه پرداز نشد
یکشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۳ | 18:55