خرابم این شب.
خرابترم این امشب
هزار هزار غزل را واژه واژه انگار تپانده اند توی پستوی حلقم.عق میزنم در گوش شب.همین شبی که بختک همه نفسهای بی رمقم شده به برکت سیاهی بغض
آهای ! صدایم را میان جوشش کور اورانیوم و ژرمانیوم میشنوی؟ من دیوانه عاشقم هنوز درست مثل خودم ودرست همانطوری که باید. سجاده همینجا نشسته زیر نمازم وهنوز هم قنوت نماز صبح مرا خواجه میخواند... صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب... خراب خراب...خرابم...
یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۳ | 18:45