منکه با جز تو در این حادثه بیگانه شدم
عاقبت با غم تو جای تو همخانه شدم
آخرِ سر همه را راندم و تنها ماندم
جای لبهای تو لب بر لب پیمانه شدم
در دل ِ آینه جز عکس تو تصویر نماند
وه که با این من ِ موهوم چه بیگانه شدم
شوق دریا به دل رود صفا میبخشید
قطره ای در طلب درّ ِتو دیوانه شدم
خواب پا در قدمم ارزش تعبیر نداشت
فارغ از ورطه ی اضغاث دو دیوانه شدم
رکعتی عشق در آن مسجدِ آباد نبود
عاقبت راهی میخانه ی ویرانه شدم
پنجشنبه دهم دی ۱۳۹۴ | 19:28