روح بیچــاره ام از آتـــش تن می سوزد
شعله عشق تو هم روح و بدن می سوزد
دین من سوختـن ایمان من آتش بازیست
چشم خورشید از این شعله من می سوزد
یاسمن سوخته و نسترن آتــش گشته
لاله ی یاد تو در ذهن چمن می سوزد
زده هذیان جنونم ز نگاهـــت تبخـــــال
لبم از حسرت آن غنچه دهن می سوزد
شمعی از یاد تو در مقبره ام روشن بود
زده آتش همه جا تن به کفن می سوزد
خانه آغوش تو و شهر من آنجا که تویی
من غریبم دلم از شوق وطن می سوزد
تا نگاه تو به یک شعله ی کبریت افتد
من اویسم که قرینت به یمن می سوزد
دلـم از فکــر تو در خانه ی پیراهن تو
گشته یعقوب در این بیت حزن می سوزد
نه ندایی ز تو دارم نه به گوشم نجوا
پرده گوش من از سرّ و علن می سوزد
نام تو پاره آتش غزلم شعله فشان
می برم نام تو را شعر و سخن می سوزد
خامــش ای عشق اگر باز بگویی بیتی
هر دو دنیا ز تف سینه من می سوزد
شعله عشق تو هم روح و بدن می سوزد
دین من سوختـن ایمان من آتش بازیست
چشم خورشید از این شعله من می سوزد
یاسمن سوخته و نسترن آتــش گشته
لاله ی یاد تو در ذهن چمن می سوزد
زده هذیان جنونم ز نگاهـــت تبخـــــال
لبم از حسرت آن غنچه دهن می سوزد
شمعی از یاد تو در مقبره ام روشن بود
زده آتش همه جا تن به کفن می سوزد
خانه آغوش تو و شهر من آنجا که تویی
من غریبم دلم از شوق وطن می سوزد
تا نگاه تو به یک شعله ی کبریت افتد
من اویسم که قرینت به یمن می سوزد
دلـم از فکــر تو در خانه ی پیراهن تو
گشته یعقوب در این بیت حزن می سوزد
نه ندایی ز تو دارم نه به گوشم نجوا
پرده گوش من از سرّ و علن می سوزد
نام تو پاره آتش غزلم شعله فشان
می برم نام تو را شعر و سخن می سوزد
خامــش ای عشق اگر باز بگویی بیتی
هر دو دنیا ز تف سینه من می سوزد
یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ | 21:7