شعله چشم تو بر بودنم آتش زد و سوخت
پیرهن بر تن احساس من از آتش دوخت
مثل اعجاز ِ گلستان ِ خلیل است لبت
حظ آن شعله که نمرود نگاهت افروخت
من بیچاره خریدار نگاهی بودم
که مرا هیچ خرید از من و ارزان بفروخت
هر کسی سودی و سودایی از این ره دارد
دل بیچاره من نقد غمت را اندوخت
با توام با تو بله ! ای زده خود را به کری
شعله چشم تو بر بودنم آتش زد و سوخت
پیرهن بر تن احساس من از آتش دوخت
مثل اعجاز ِ گلستان ِ خلیل است لبت
حظ آن شعله که نمرود نگاهت افروخت
من بیچاره خریدار نگاهی بودم
که مرا هیچ خرید از من و ارزان بفروخت
هر کسی سودی و سودایی از این ره دارد
دل بیچاره من نقد غمت را اندوخت
با توام با تو بله ! ای زده خود را به کری
شعله چشم تو بر بودنم آتش زد و سوخت
یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۴ | 18:0