چشـــــم را در خانه ی آیینه ها گم کرده ام
شنـــبـــه را در معبــــر آدینه ها گم کرده ام
نقشه گنج مرا مقصد فراموشی شده است
تا به صحرای جنون گنجینه ها گم کرده ام
هیـــــچ میدانی چرا زرد است برگ صبر من؟
در غــــروب چشم تو سبزینه ها گم کرده ام
آنچنـــان پـــر کـــرده ام یاد از مرور مهر یار
کینـــه را در بیکـــــران سینه ها گم کرده ام
مرد کارســتان وصل دوســت گشتم عاقبت
دســت خود را لا به لای پینه ها گم کرده ام
می شنیـدم وصـــف حال زاهــد از ریش بلند
من خدا را بیـــن این پشمینه ها گم کرده ام
شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۲ | 18:34