غیر از من و دل که بر سر پیمانند
باقی همه عاشق سر و سامانند
تا چشم به چشم تو نیفتد هر کس
بگذار که عاشقــان پریشان مانند
چون پای تو استوار و قرصم وینان
چون موی تو روی شانه ات لرزانند
مستان گنه کار شده ساکن کوی
صاحبنظران در این گذر حیرانند
من عاشـق آن یگانه جبارم
و اینان همه سر سپرده رحمانند
زهاد به دست صبر و شکرند اسیر
این سگ صفتان نه مرد این میدانند
جز باد به درس خارج فقه نبود
بیهوده به فکــــر بارش بارانند
از لشگر کافـران خطرناک ترند
شیطان صفتان که حافظ قرآنند
غیر از غم ریش و پشمشان چیزی نیست
از فرط ضلالت بتر از حیوانند
جز خدمت مخلوق عبادت مشمار
آنانکه بگویند جز این ، شیطانند
آن است عبادت که مکانت یابی
چون مهره و پیچی که به هم میزانند
در زیر قبای حق برو خوش بنشین
مردان خدا ز چشم خود پنهانند
جانم به فدای ساربانانی که
هر جا که روند همره یارانند
تنها نه من احرام طوافت بستم
ذرات جهــان به گرد تو گردانند
اجسام و گیاهان و فلک، جانوران
تسبیح کنان به سجده سبحانند
چشمان تو گر دور شوم میخوانند
ور پیش روم ز پیش خود می رانند
یک شب ز کرم بیا و مهمانم باش
ای آنکه جهانیـان تو را مهمانند