دل اسـیر پادشاه کشور چشمــان توستچشم من بر چشم تو فرمانبر چشمان توست
هرنفــــــــس چرخ تحیــــر میزنم دور جنونگردش روز و شبـــم بر محور چشمان توست
من زلال شبنمم در مطلـــــع صبــــــح ازلبرگ برگ شعـــر من از دفتر چشمان توست
آسمانی اشک در اندیشه ی چشمان منشهوت شعـر و غزل در بستر چشمان توست
در جهنــم پایکوبـــی میکند در رقص عشقدل که سر مسـتِ خیالِ کوثر چشمان توست
بــرق دیـدار خدا را دیــده ام در چشــــم توانعکــــاس عاشقی در گوهر چشمان توست
در قیامت هم غمم از هول رستاخیز نیستآن زمـــان دل در مرور محشر چشمان توست
مـــــن عـــبور آینـــه از کارگـــــاه حــیــرتـمهرچه بر چشمم رسد از منظر چشمان توست
گرچه میخواهــد دلم شورییده سازد عالمی
مینشــیند با ادب ، در محــضر چشمان توست
30/3/92
*