خنده هایت جان پناه روح تنهای منند
گوشه چشمان تو زیباترین جای منند
در ورای ساحل پلک تو گرداب جنون
وان مورب خط مژگان موج دریای منند
در رگ خواب من دیوانه نبض ثابتی
سرخی لبهای تو در خون ِ رویای منند
هر دو دنیا را میان هر دو دستم جای ده
آن دودست دوردستت هر دو دنیای منند
گرچه امروز آینه تصویر رجس مطلق است
چشمهایت آیه ی تطهیر فردای منند
این به خون غلطیدگان در پهنه کابوس تو
یک به یک زیباترین رویای شبهای منند
من مگر موشم؟برو زاهد به ریش خود بخند
دانه های گنـــــدم ناخورده تقوی منند؟
دنیا
پلک
رگ
لب
دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ | 14:56
منجم است چشم دل تنگم
خورشید باز گرفت
پشت پلکهایت!
کسوف
چشم
خورشید
پلک
دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۲ | 20:46
تا پلکها تقیه ی پروا گرفته اند
چشمان یار رنگ معما گرفته اند
در حلقه شان به غیر تغافل نیاز نیست
شیطانینان که ذکر خدایا گرفته اند
آیینه ها میان خاطره ها خاک میخورند
چشم ستاره رهن تماشا گرفته اند
در خواب ما صداقت اصحاب کهف نیست
این سکه ها فریب مطلا گرفته اند
در انتهای حادثه ها خواب رفته اند
آن شعله ها که از تو به دل پا گرفته اند
تا قامتت به چشم خیابان قدم گذاشت
دستان من زبان تمنا گرفته اند
ذکر مرا به هیچ آیه ز رحمت نوید نیست
گوش تو را ز فهم نداها گرفته اند
چشم
آیینه
خیابن
پلک
یکشنبه پنجم آبان ۱۳۹۲ | 17:31