اسم خود در دل یک آه توانی شنوی
نود و نه بت اگر در دل تسبیح من است
تو بیا صد شود و یک یک هر صد تو شوی
من تو را بی خبر از عشق خودم میخواهم
تو از این شعله مبادا که به سویی بدوی
سرخی رنگ لبت میدهد افکارِ مرا
حس مردِ هوسِ غار نشینِ بدوی!
گوش من خسته ی تکرار نصیحتها شد
من سر توبه ندارم به سلامت اخوی!
*