منجم است چشم دل تنگم
خورشید باز گرفت
پشت پلکهایت!
من جز به ورد نام عبادت نکرده ام
نام کسی معادل حاجت نکرده ام
نام مرا بگو که شود حاجتم روا
من کمتر از خدای تو یادت نکرده ام
تو مال من نبوده ای اما به هیچ وجه
هرگز به این نبودنت عادت نکرده ام
خوابم پرید از سر دیوار و پا شکست
حتی تو را به خواب زیارت نکرده ام
من پای دل به تیرک اوهام بسته ام
خود را ز دست چشم تو راحت نکرده ام
این رسم شاعر است که تشبیه میکند
من رسم شاعرانه رعایت نکرده ام
چیزی نبوده در خور تشبیه صورتت
ای ساحتت بلند ، جسارت نکرده ام
نه هنوز!
زمین اگر گرد بود قل میخورد
قل میخوردیم ناگاه
یکجا به هم میرسیدیم
یکجا به هم میرسیدم!
سگ گله در خواب و گرگ و پلنگ
و ماهی به رود جنون زیر باران به خواب
یکی خواب گله ، یکی بره
ماه
قناری ، قفس
سار و طوطی به باغ
عقابی سر کوه و زاغی به شهر
سرکوچه گربه ،زباله ، چراغ
و آهو به دشت پر از التهاب
علف، خواب شیرین و مهتاب ناز
وشیران ِ خوابیده مغرور و مست
ستاره ، سهیل و زمین، زهره ،ماه
همه خفته از جانی و بیگناه
مهندس ، پزشک و پرستار شب
نگهبان و محکوم حبس ابد
کشیک شب و نانوا، کارمند
یکی دست بالا ، یکی خط فقر
همه کودکان فراری ز درس
و نوزاد ده روزه ، مادر ، پدر
همه خورده از شهد شیرین خواب
همه خواب و من چشم بیدار شب
همه خواب من زار و گریان تب
من و یاد تو
هق هق ِ نیمه شب
تا پلکها تقیه ی پروا گرفته اند
چشمان یار رنگ معما گرفته اند
در حلقه شان به غیر تغافل نیاز نیست
شیطانینان که ذکر خدایا گرفته اند
آیینه ها میان خاطره ها خاک میخورند
چشم ستاره رهن تماشا گرفته اند
در خواب ما صداقت اصحاب کهف نیست
این سکه ها فریب مطلا گرفته اند
در انتهای حادثه ها خواب رفته اند
آن شعله ها که از تو به دل پا گرفته اند
تا قامتت به چشم خیابان قدم گذاشت
دستان من زبان تمنا گرفته اند
ذکر مرا به هیچ آیه ز رحمت نوید نیست
گوش تو را ز فهم نداها گرفته اند