خوب بودن مرد ماندن هم تراز ابلهی است
نیست تقصیر تو چشمانم اگر بی باورند
اعتبار مردمکها قدر این نامردمی است
هر قدم در خانه ی زنجیر یادم میدهد
ناله های اختیارم نفی جبر دوست نیست
بین خواب و التهاب اشک پرپر میشوم
تا تن باغم ز گلهای نگاه تو تهی است
دست بر زانوی ماتم مینشینم کنج باد
قصه موی تو با من مو به مو دلواپسی است
بی سبب مجنون شده مشغول اطوار جنون
لیلی اینجا پایبند حالت فرزانگی است