در میان خلق ما کن جستجو
بدترینِ خلق عالم را بجو
رفت موسی در میان قوم خویش
دید درآنان خطاها خرد و بیش
جانی و سارق تبهکار و حسود
زانی و فاسق ستمکار و عنود
یک به یک در حال آنان بنگریست
با خود اما گفت کین آن فرد نیست
شاید او را نزد حق قدری بود
روز محشر غرق رحمتها شود
گرچه در او من نمیبینم ثمر
شاید او باشد ز موسی پاکتر
بی جواب این سوال او سوی طور
ناامید از نزد قومش گشت دور
در میان راه یک سگ مانده بود
کز نجاست از همه سو رانده بود
زخمهای سگ عفونت کرده بود
وز تعفن پیکرش آکنده بود
در فضولات خود آن سگ غوطه ور
کرمها بر روی زخمش سر به سر
گفت موسی با خودش کین است آن
آنچه پرسیده خداوند جهان
سگ نجس زخمش نجس خونش نجس
من نخوانم این زمان چونش نجس
این همان نا پاکتر مخلوق اوست
میروم با این جوابم سوی دوست
تا به میقات خدا موسی رسید
لطفی از حق در دلش آمد پدید
گفت یا رب هر چه کردم جستجو
از کنار و پیش وپس وز روبرو
من ندیدم از خودم ناپاکتر
تا از او آرم برای تو خبر
از خداوند جهان آمد ندا
آفرین برتو کلیم الله ما
گر از آن سگ گفته بودی پیش ما
مینمودم خلع زین رتبه تو را
خبث خود بینی به روحت ره نده
نفس خود را زیر پای حق بنه
رجس خودبینی نگردد تا که پاک
نیست سود ازآفتاب و آب و خاک
خود نکو دیدن نجاست پیشگیست
روح و جانت را نشان تیرگی است
هر که خود عین نجاست گشته است
راه پاکی پیش رویش بسته است
نیست هفت آب و نه هفتاد آفتاب
پاکی عین نجاست را جواب
رسم مردان خدا بی خویشی است
بی من و مایی ره درویشی است
ای برادر حرف حق را گوش کن
آتش ما و منی خاموش کن