دل بنــده ی مومـــن خدای غم توستفارغ ز چگونــــه و چرای غم توست
در رهگذر نگاه تو گریـــــــــه ی من
سرگشته حس های های غم توست
در خلوت من به جز تپش نیست صدا
در سینه ی من نــدا ندای غم توست
دل در گره دست گره کرده ی تــو
بر قامـــت او تنگ ردای غم توست
در گوش دلم که گور هر موج صداست
پاینده ترین نــــــدا صدای غم توست
در دست حباب من ز من چیزی نیست
آب از غم تو هـوا هوای غم توست
هر واژه چو اسم ا عظمـــــی میبینم
تا بر لب من دعا دعای غم توست!
بر چهره ی بهت آینــه نور خداست
آیینه چو روشــــن از صفای غم توست
با پای پیــــــاده هر نفس در حجّم
تا شهــــــر دلم به زیر پای غم توست
اندیشه ی ابروی تو تا سقف من است
آبادتـــرین بنا بنــــــای غــم توست
در چشم ترم همه شبیه تو شدند
دریا کف دست ناخدای غم توست
این شور عجیب کوچه ها در گذرت
از چشمِ پر آبِ آشنای غم توست
"لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست"
پانزدهم تیر و نود و دو
*